یار آخر

یادداشتهای سعید حسن زاده

یار آخر

یادداشتهای سعید حسن زاده

سلام
نمیدونم تو این دنیای اینترنت دنبال چی یا کی میگشتید که به اینجا پرت شدید ولی باید بگم که انصافا یه جایی اومدی که حداقل دوسه تا مطلب به درد بخور براتون داره. چون خیلی ها مستقیم وارد میشن! یه استقلالی هستم و زیاد فوتبال نگاه نمیکنم! ولی از همون اول عاشق اسم استقلال بودم.
بین این وقتهای اضافی هم که دارم طراحی سایت هم میکنم، اگه خواستید در خدمتتون هستیم.

طبقه بندی موضوعی

حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک یاحسین! لبیک...
حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز می گویم:
لبیک یاحسین!لبیک...
حسین شمشیر می خورد من سر مادرم داد می زنم و می گویم:
لبیک یا حسین!لبیک...
حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم:
لبیک یا حسین! لبیک...
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس نگاه های حرامم فریاد میزنم
لبیک یا حسین ! لبیک...
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟
من محتاطانه دروغ میگویم و باز فریاد می زنم:
لبیک یا حسین لبیک...
حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است...
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."
مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...
مهدی تنهاست...

حسین تنهاست...
من این را میدانم اما ...


وای برمن...

[با اندکی تاخیر...]


حسین قافله ات نیّتِ سفر دارد
تو میروی و خدا از دلت خبر دارد

برای بدرقه اُمّ البنین هم آمده است
به جای مادرتان دست بر کمر دارد

مسیرتان،زیاد است و دخترت کوچک
برای دختر تو این سفر خطر دارد

برای قاسم از اینجا زره ببر آقا
برای پیکر او سنگها شرر دارد

میان قافله ات جا که هست با زینب
بگو که چادر و معجر اضافه بر دارد

بیا حسین عوض کن تو ساربانت را
گمان کنم که به انگشترت نظر دارد

بیا برای خودت هم کفن بخر آقا
ثواب دارد عزیزم کجا ضرر دارد

مسلم ابن عقیل
 

باور نمی کردم گذرها را ببندند

من را که می بینند درها را ببندند

 

خورشید بودم زیر نور ماه رفتم

جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم

 

در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم

این چند شب یک خواب راحت هم نکردم

 

من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت

این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت

 

امروز جان دادم اگر جانت سلامت

دندان من افتاد دندانت سلامت

 

حالا که می آیی کفن بردار حتماً

ای یوسف من پیرهن بردار حتماً

 

حالا که می آیی ستاره کم بیاور

با دخترانت گوشواره کم بیاور

 

السلام علیک یا مسلم ابن عقیل(ع)

مسلم ابن عقیل

کوفه را با تو حسین جان سر و پیمانی نیست
هرچه گشتم به خدا صحبت مهمانی نیست

به خدا نامه نوشتم به حضورت نرسید
آن چه مانده ست مرا غیره پشیمانی نیست

کارم این است که تا صبح فقط در بزنم
غربتی سخت تر از بی سر و سامانی نیست

جگرم تشنه ی آب و لبِ من تشنه ی توست
بین کوفه به خدا مثل ِ من عطشانی نیست

من از این وجه ِ شباهت به خودم میبالم
قابل سنگ زدن هر لب و دندانی نیست

من رویِ بام چرا؟ تو لبِ گودال چرا؟
دلِ من راضی از این شیوه یِ قربانی نیست

موی من را دم دروازه به میخی بستند
همچو زلفم به خدا زلف پریشانی نیست

زرهم رفت ولی پیرهنم دست نخورد
روزیِ مسلمت انگار که عریانی نیست

اى کاش میشد لبِ گودال نبیند زینب
بر بدن پیرُهَن ِ یوسفِ کنعانی نیست

سوخت عمامه ام امروز ولی دور و برم
دختر ِ سوخته یِ شام غریبانی نیست

هرچه شد باز زن و بچه کنارم نَبُوَد
که عبور از وسط شهر به آسانی نیست

دستِ سنگین، دلِ بی رحم، صفات اینهاست
کارشان جز زدن سنگ به پیشانی نیست

دخترم را بغلش کن به کنیزی نرود
چه بگویم که در این شهر مسلمانی نیست

بـر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
صاحب من، راهی ام کن سمت کوی کربلا

داغ دیدار حرم شد عقده ای روی دلم
بر دلم ترسم بماند آروزی کربلا

آبرویم را بخر ای شاه من خون خدا
می شوم صاحب مقام از آبروی کربلا

از شمیمِ ذره ای از تربت صحن حسین
کـل عالم را گرفته عطر و بوی کربلا

طوف شش گوشه برای بنده ات از واجبات
قبله ام گشته خـدایـا رو به روی کربلا

تشنه ی آب فراتم ای عجل مهلت بده
تــا بنوشم قطره آبی از سبوی کربلا

صحبت و حرف و کلام من فقط باشد همین
هر کجا در هر مکانی گفت و گوی کربلا

نوکرت خواهشی دارد اجابت می کنی؟
اربعین هر ساله آید او به سوی کربلا


کربلا یعنی که یاد رهبری
ازحسین عصرخودفرمانبری
بیعت مادوستان عین ولاست
زاده ی زهرا علی روح خداست
عده ای ازهمرهان جاهل شدند
درحمایت ازعلی کاهل شدند
مکرداخل کفرخارج راببین
رونق کارخوارج راببین
نایب مهدی ولی داریم وبس
شیعیان سیدعلی داریم وبس

یک حسین گفتم و یک عمر نمک گیر شدم
بر در خانه ارباب زمین گیر شدم
شکر لله که شد روزی ما روزی تو 
من جوان بودم و در روضه ی تو پیر شدم

ﻣﺼﺎﺣﺒﻪﮔﺮ:
ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ سینه‌اش ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ می‌کرﺩ.
ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭُﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻی ﺳﺮﺵ
ﺩﺍﺷﺖ آﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ می‌زﺩ.
ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ آﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮفی ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭی
ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴ‌‌ﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗتی ﺑﺮﺍی

قدّ و بالای علی از چشم زهرا دیدنی ست

وای! وقتی می رسد دریا به دریا دیدنی ست


ای بلال امشب اذانی را که می خواهی بگو

«اشهدُ انّ علیاً حجة الله»ی بگو


آسمان می خواند امشب قدسیان دف می زنند

حوریان کِل می کشند و خاکیان کف می زنند


سالروز بزرگترین پیوند جهان،ازدواج امیرالمونین حیدر کرار علی(ع) و حضرت انسیة الحورا،سیده النساء العالمین،حضرت زهرا(س) بر تمامی عاشقان و شیعیان آن دو بزرگوار مبارکباد


war_in_iran


به نام خداوند شور آفریـن                        خداوند والفجر و فتح المبین

خداوند آنها که پرپر شدند                        شب آتش وخون کبوترشدند

خداوند موسی، خداوند نوح                     خداوند شبهای فتح الفتوح

خداوندمردان اهل نبرد،                           خداوند غیرت؛خداوند درد،

به نام خدایی که نور آفرید                       شب حمله عشق وغرورآفرید

خداوند گردان قایق سوار                        خداوند شیران شب زنده دار

بـه نام خداوند حال و قدیم                      خداوند شبهای هور  العظیم

خداوند دستـان ذکر و دعـا                      خداوند مجنون خیبر گـشا


womens_in_war
آزادگی های یواشکی بعضی از جوانان
ازخدا که پنهون نیست ازشما چه پنهون.
ﺩﺭﻭﻍ ﭼﺮﺍ؟
ﺟﻮونای قدیم هم ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ !

مثـــلا :

● ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺳﺎﮐﺸوو ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪٔ ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺟﯿﻢ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺟﺒﻬﻪ ....
● ﻗﺒﻠﺶ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻮﯼ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻭ ﺳﻦﺷوو ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ....
● ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﺍﺭ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﺷوو ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﯾﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ....
● ﺷﺐﺎ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﺎﺩﺭ ﯾﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﯾﺎ ﺳﻨﮕﺮ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ...
● بله ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ ....

ﺷﻬـــــــــــــﺪﺍ !
ای بهترین یواشکی های دنیا
ﺷﻤﺎﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﺪ!
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺧﻠﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ...
"آخر دیگر ﺧﯿﻠﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳت...

از دکتر شریعتی شروع شد

بعدش آیت الله جنتی

خب طبیعیه که بعدیش یا حضرت آقاست یا امام خمینی

منتظر بعدی ها هم هستیم ببینیم که کی به امامان معصوم میرسند


میلاد با سعادت حضرت معصومه(س) و آغاز دهه کرامت بر حضرت ولیعصر(عج) و عموم شیعیان جهان تبریک و تهنیت باد.
hazrate_masoome

امروز اگر برات شفاعت به دست توست

فردا ولی شفاعت جنت به دست توست

 

فرموده اند مریم آل پیمبری

معصومه ای و چادر عصمت به دست توست

 

تفسیر « یطعمون علی حبه » تویی

وقتی که سفره های کرامت به دست توست

 

هر شب دخیل پنجره هایت ، هزار دل

آخر کلید های اجابت به دست توست

 

پر می زند به سینة من شوق کربلا !

بانوی من جواز زیارت به دست توست

 

کی می شود که بال و پرم را تو وا کنی

دل را دوباره زائر کرب و بلا کنی

 

یوسف رحیمی

شعری از مولانا که بی ربط با حضرت امام زمان(عج) ندیدمش،

آنقدر زیبا بود که آدم چند بار هم بخونه سیر نمیشه

imam_mahdi

بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا

باشد که بگشایی دری گویی که برخیز اندرآ

غرقست جانم بر درت در بوی مشک و عنبرت

ای صد هزاران مرحمت بر روی خوبت دایما

ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران

عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا

عشق تو کف برهم زند صد عالم دیگر کند

صد قرن نو پیدا شود بیرون ز افلاک و خلا

imam_zaman

ای عشق خندان همچو گل وی خوش نظر چون عقل کل

خورشید را درکش به جل ای شهسوار هل اتی

امروز ما مهمان تو مست رخ خندان تو

چون نام رویت می‌برم دل می‌رود والله ز جا

کو بام غیر بام تو کو نام غیر نام تو

کو جام غیر جام تو ای ساقی شیرین ادا

گر زنده جانی یابمی من دامنش برتابمی

ای کاشکی درخوابمی در خواب بنمودی لقا

ای بر درت خیل و حشم بیرون خرام ای محتشم

زیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست دلربا

افغان و خون دیده بین صد پیرهن بدریده بین

خون جگر پیچیده بین بر گردن و روی و قفا

آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بگو

سنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلا

imam_mahdi2

رنج و بلایی زین بتر کز تو بود جان بی‌خبر

ای شاه و سلطان بشر لا تبل نفسا بالعمی

جان‌ها چو سیلابی روان تا ساحل دریای جان

از آشنایان منقطع با بحر گشته آشنا

سیلی روان اندر وله سیلی دگر گم کرده ره

الحمدلله گوید آن وین آه و لا حول و لا

ای آفتابی آمده بر مفلسان ساقی شده

بر بندگان خود را زده باری کرم باری عطا

گل دیده ناگه مر تو را بدریده جان و جامه را

وان چنگ زار از چنگ تو افکنده سر پیش از حیا



بین الحرمین


نیست غمی شوق شما تا که هست
هست گدا، سفره ی آقا که هست

گفت به مجنون که چه داری برو
گفت در این دل غم لیلا که هست

هرچه بلا هست چه غم باک نیست
بر سر ما سایه ی مولا که هست

پیش تو گیریم، نداریم جا
خب قسم حضرت زهرا که هست

خصم کجا و حرم دخترش
بر سر آن پرچم سقا که هست

((شکر امیر آمد و نعم الامیر))
((دست تهی آمده دستم بگیر))