یار آخر

یادداشتهای سعید حسن زاده

یار آخر

یادداشتهای سعید حسن زاده

سلام
نمیدونم تو این دنیای اینترنت دنبال چی یا کی میگشتید که به اینجا پرت شدید ولی باید بگم که انصافا یه جایی اومدی که حداقل دوسه تا مطلب به درد بخور براتون داره. چون خیلی ها مستقیم وارد میشن! یه استقلالی هستم و زیاد فوتبال نگاه نمیکنم! ولی از همون اول عاشق اسم استقلال بودم.
بین این وقتهای اضافی هم که دارم طراحی سایت هم میکنم، اگه خواستید در خدمتتون هستیم.

طبقه بندی موضوعی

۱۷ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

امتحان پایانى درس فلسفه بود. استاد فقط یک سؤال مطرح کرده بود! سؤال این بود:
ــ شما چگونه مى‌توانید مرا متقاعد کنید که صندلى جلوى شما نامرئى است؟

تقریباً یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ‌هاى خود را در برگه امتحانى‌شان بنویسند، 
به غیر از یک دانشجوى تنبل 
که تنها 10 ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد!

چند روز بعد که استاد نمره‌هاى دانشجویان را اعلام کرد، 
آن دانشجوى تنبل بالاترین نمره کلاس را گرفته بود!!

او در جواب فقط نوشته بود :
«کدام صندلى؟!»

مسائل ساده را پیچیده نکنید!

همیشه این مرد برام الگوی ادب و متانت بین ورزشکارها و مخصوصا فوتبالیستها بود. یادش بخیر اون زمونی که سرمربی استقلال تهران بود خیلی دوست داشتم تا بازی تموم بشه و منصور خان پورحیدری بیاد و با ادبیات منحصر بفردش درباره بازی توضیح بده...

نمیدونم چرا ولی تا اونجایی که یادم میاد همیشه خدا از تیمش ناراضی بود و با بهترین بردها هم بازم ازش شکایت میشنیدی. شکایت از همه بازیکنهای ریز و درشت. خیلی بچه بودم که آقای پورحیدری سرمربی استقلال بودن ولی همیشه ادبیات ناراضی از تیم صحبت میکردن!

قریب به مضمون مصاحبه بعد از بازی این آدم بزرگ با وجود پیروزی استقلال: همه چی عالی بود، بازیکنها،زمین مسابقه ، تیم داوری، تماشاچی های خوبمون ، خبرنگارها ، تیم حریف ، منهای تیم استقلال!


خوندن این کتابو به همه علاقه مندهای ایران و تاریخ این کشورمون پیشنهاد میکنم.


دانلود کتاب قحطی بزرگ
حجم: 2.08 مگابایت

همونطور که گفته بودم دیشب همراه با عیال رفتم و فیلم یتیم خانه ایرانو دیدم. عالــــــی!!!
همه فیلم عالی بود!
فیلمبرداری عالی! موسسیقی از اون عالی تر!!
جلوه های ویژه اول فیلمو که نگو، عالی عالی!! اصلا ده دقیقه اول فیلم احساس میکنی داری یه فیلم با کلاس بالای هالیوودی نیگا میکنی. محشر بود!
کیفیت ساخت فیلم خیلی خوب بود اصلا یه چیز تو مایه های "تروی" بود لامصب!! خیلی عالی بود!!
گریم بازیگراش خیلی خوب بود، عالی. درست انگار رفتی به همون دوران. دقیقا مثل همون عکس و فیلمهایی میمونه که از اون دوران به جا مونده. یعنی خیلی عالی!!!
لباس بازیگرها هم که محشر بود طراحی دقیق و خوبی بود، عالی. دیالوگ چی؟ اونم معلومه دیگه عالـــی!!واضح معلوم بود که یه تیم نشستن و دیالوگها رو با ادبیات اون دوره منطبق کردن. حرفهای قلمبه سلمبه داشت ولی نه به اون شدت که کسی ازش سر در نیاره. خیلی عالی بود. 
و اما داستان فیلم...
 عالــــــــــــــــــــی!!!!
اصلا جای حرف نداره این داستان. داستانی از یه هلوکاست واقعی تو ایران عزیزمون. داستانی از یه قتل عام فجیع تو همین تهران و سایر شهرهای ما.
 داستان نشون دادن خباثت و رذلی و بی همه چیزیه این انگلیسی های کثیف.
داستانی از نبودن اتحاد بین اقشار مختلف جامعه. داستان اینکه اگه یه مملکت به حرف یه رهبر گوش نده چه بلایی میتونه سرش بیاد. 
داستان غارت اموال ایران به  خاطر سیر کردن شکم سربازهای روسیه و انگلیس که قرار بود برن و با یه کشور و دولت دیگه بجنگن. 
داستان تحمیل یه قحطی بزرگ به یه مملکت که داره قربانی جنگی میشه که هیچ نقشی توش نداری الا چپاول شدن.
داستان ظلم و ظلم و ظلم که در حق اجداد ما شده. در حق ایرانی ها شده.
چقدر مظلوم بودن ایرانی های اون دوره.
خدا خیرش بده این رپرمونو (هیچکس). آخر فیلم فقط به یاد اون آهنگ و شعرش بودم که میگفت: تا جایی که یادمه این خاک همیشه ندا میداد که یه روز خوب میاد و ...
همه اینایی که گفتم به کنار، فقط میتونم چند خط توضیح بدم که طبق چیزی که تو کتاب قحطی بزرگ اومده، از این واقعه تاریخی اسناد زیادی در دست نیست و یه جورایی شبیه واقعه کربلا میمونه. ولی یه روز میرسه که مردم همه چی رو درباره این استعمار پیر میفهمن. یه روز میفهمن که دولتهای استعمارگر دنیا از کجا به این پیشرفتها رسیدن و از روی جنازه چه  کسایی رد شدن.  
انقدر خوب و دقیق و قشنگ این فیلم ساخته شده بود که همسرم و اکثر حاضرین سالن از دو ساعت، یک ساعت و نیمشو گریه کردن و به پهنای صورت اشک میریختن. 

دربارش بیشتر مینویسم

امشب قراره همراه با عیال بریم فیلم یتیم خانه ایرانو ببینیم. اونجوری که تو خبرها خوندم از تیزر فیلم معلومه به نظر میاد کار خوش ساختی باشه. مخصوصا موضوع فیلم، که در رابطه با قحطی بزرگی صحبت میکنه که جان میلیونها ایرانی رو گرفته. حالا باید رفت و دید این فیلمو.

علت اصلی ای هم که دوست دارم این فیلمو ببینم اینه که یه چند صفحه ای از کتاب قحطی بزرگو خوندم. دورانی که به خاطر ظلم انگلیس به مردم ایران چنان فاجعه ای رخ میده که جمعیت ایران یک سوم ازش کم میشه!!! خیلی فجیع و دردناکه ها بچه ها!!! یـــــک ســــــوم!

خدایا چه ظلمی کردن به ما این استعمارگرها!!!!

برم ببینم چه جوریه حتما از فیلمه براتنون مینویسم


یا علی

آیا کوروش میداند؟

اگر تاریخ را بدون #تحریف و داستان سازی نگاه کنیم، اقدامات کوروش بی نظیر است 

همه ى نظرات موافق و مخالف او را برای لحظه ای کنار بگذاریم 

و به تاریخ خودمان نگاه کنیم.

از خیلی ها پیش بودیم 

از اروپایی ها که در #بربریت بودند 

از آمریکایی ها که اصلا نبودند 

#تمدن و نفوذ در دنیا، جای افتخار دارد.

اگر کوروش، برای ایران و ارزشهای انسانی مبارزه کرده است باید او را در مقام یک صاحب قدرت ستود.

اما 

#آیا_کوروش_میداند؟ 

اما اگر تاریخ بعد از #کوروش را برای کوروش بخوانید،

 و او بداند که ایرانش، توسط عربها فتح شد، مغول ها وطنش را #شخم زدند، در جنگ #چالدران به عثمانی ها باختیم، 

شاه سلطان حسین ایران را دو دستی به محمود افغان تحویل داد.

احمدشاه قاجار در جنگ جهانی اول هیچ کاری نکرد و ایران توسط انگلیس و روس و عثمانی تسخیر شد 

چندسال بعدتر #رضاخان قلدر با آن ارتش خیالی اش در جنگ جهانی دوم توان مقابله نداشت و انگلسیی ها و روسها تبعیدش کردند.

اگر برای کوروش از جدایی بحرین از وطن در دوره ى #محمدرضاشاه بگوییم 

اگر از معاهده ترکمنچای و گلستان و پاریس و تکه تکه شدن وطن بگوییم 

و بعد اگر #کوروش بداند که هشت سال در مقابل تمام دنیا ایستادیم تا ذره ای از خاک کشور کم نشود چه خواهد گفت؟ 

اگر کوروش بداند که #داعش،  تمام دنیا از پاریس تا ترکیه را ناامن کرده است اما در ایرانش حتی صدای انفجار به گوش نرسیده است چه خواهد گفت؟

به هر دو افتخار کنیم، هم به تمدن و تاریخ صحیح خودمان هم به اقتدار امروزمان. 

اجازه ندهیم این دو را در مقابل هم قرار دهند

دیشب شبکه نسیم داشت مستند تخته گازو پخش میکرد و درباره ماشین های شاسی بلند آمریکایی یه چیزایی میگفت. درباره فورد رپتور و یه ماشین دیگه که یادم رفت اسمشو. خداییش مو به تنم سیخ شد وقتی این ماشینو مینداخت تو جاده های صعب العبور و برفیو اصلا ماشین آخ نمیگفت انقدر که محکم و نرم بود. یه نیگاه به رخ ماشین بندازید. خداییش خیلی محشره....


خدایا خدایا یعنی میشه این مافیای خودرو سازی ما از خر شیطون بیان پایین و اجازه بدن مردم ایران هم از این ماشینها سوار بشن. جرمی کلارک که سوار این ماشین شده بود میگفت قیمتش تو اروپا و آمریکا حدود بیست هزار پونده یعنی کمتر از نود میلیون به پول ما.

اما با نود میلیون په ماشینی میشه تو ایران خرید. اصلا ماشین خوبی بدن که نمیدن ولی عمرا به گرد پای این غول هم نمیرسه...

خدایا برسون

از همان زمان که "نامه" های بلند بالا شد "پیامک"

"پیامک" شد "استیکر"

از همان زمان که "چای کیسه ای" را 

به "چایی لاهیجان" دیر دم خودمان ترجیح دادیم!

از وقتی "فست فود"

 جای ساعتها  "قل قل قرمه سبزی" روی  "اجاق گاز "مان را گرفت!

از همان موقع که "همه فصل" همه "میوه" ای در اختیارمان بود و یک فصل "انتظار" نکشیدیم تا میوه ی "نوبرانه" مان برسد!

همه چیز باید دم دستمان باشد حتی اگر فصلش نرسیده باشد!

از وقتی هر چیز را "سریع" خواستیم!

از وقتی هرچیز را "آسان" به دست آوردیم!

و اگر آسان بدست نیامدنی بود "رهایش" کردیم

"صبر" و  "انتظار" برایمان کسالت آور و بی معنی شد!


روزی شخصی بسیار خسیس در رودخانه ای افتاده بود و عده ای جمع شده بودند تا او را نجات دهند یکی از دوستانش دوید تا به او کمک کند روی زمین کنار رودخانه نشست و به مرد خسیس گفت: دستت را بده به من تا تو را از آب بالا بکشم .مرد درحالی که دست و پا می زد دستش را نداد .شخص دیگری همین پیشنهاد را داد ولی نتیجه ای نداشت .😳😳


💐ملانصرالدین که به محل حادثه رسیده بود خود را به لب رودخانه رساند و به مرد گفت: دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم. مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد .

مردم در شگفت شدند و گفتند: ملا معجزه کردی این مرد دستش را به هیچ کس نمی داد .🤔😳


🌷ملا گفت: شما این مرد را خوب نمی شناسید او  دست بده ندارد ، دست بگیر دارد .اگر بگویی دستم را بگیر می گیرد. اما اگر بگویی دستت را بده نمی دهد!😱


 🌸تهیدست از برخی نعمت های دنیا و خسیس از همه نعمات دنیا بی بهره می ماند.


تازگیا هر چقدر که فکر میکنم با پاییز و زمستان رابطه خوبی ندارم. اصلا متنفرم. چون عشق من از این فصلها بدش میاد.
به خاطر کم خونی ای که داره سرما ی کم هم اذیتش میکنه. 
هیچ جای رو باز نمیتونیم بریم برای شب نشینی.
نمیتونیم حتی با هم قدم بزنیم.
میونه خوبی ندارم با این فصلهای سرد. 

سلام

دیشب به لطف برادر بزرگترم و به درخواست اون از یه هیئت مذهبی دعوت شده بود که بیان خونمون و بخونن و آش بخورن!!

با اینکه خودم از عنفوان کودکی تو همین هیئت ها و مراسمات مذهبی بزرگ شدم ولی از یه جهاتی ناراحت بودم که توی این مراسم حضور دارم. 

اول یه توضیح بدم که بعضی هیئتهای هموطنهای آذری به این صورته که همه یا اکثر حضار آن باید بیان و چند خط در زمینه موضوع و شخصی که تو اون جلسه بهش متوسل شدن بخونن.

حالا ناراحت از چی؟

از همین سبک هیئت. تا میای و به صدای یه نفر عادت کنی و حالی بهت دست بده طرف مجبوره میکروفونو تحویل بده و روضه ش تموم نمیشه. به نظرم این خیلی بده. 

از جهت دیگه سن بالای حضار بود که حسابی آزارم میداد و فکرمو مشغول کرده بود. باورتون نمیشه ولی شاید اگه میانگین سنی افراد رو حساب میکردی با حضرت نوح یکی میشد!!!








نه!


این هیئت نبود یه دور همی با موضوع امام حسین بود. کاری به درستی و غلطیش ندارم. در هر صورت مقدس بود چون اسم ابی عبدالله رو روش داشت. ولی قاعدتا باید کیفیتش بیشتر میشد.

انصافا بیشتر برنامه های صبحگاهی تلویزیون برنامه های قابل قبولی هستن. "حالا خورشید" و "حرف حساب" و "صبحی دیگر" و اینا...

ولی همین که برنامه صبحی دیگر که از شبکه آموزش پخش میشه تموم میشه دیگه  تلویزیون برنامه نداره تا ساعت های بعد از ظهر. 

اصلا به برنامه های تلویزیون دقت کنید به قول آقای دلاوری خبرنگار فقط همینه: تلویزیونو روشن میکنی میبینی یکی داره با یکی حرف میزنه بعد میزنی یه کانال دیگه میبینی یکی داره با یکی دیگه حرف میزنه. بعد میزنی یه کانال دیگه میبینی یه مجری دیگه داره با دو نفر همزمان حرف میزنه. و کلا تا شب که یه سری از فیلمها شروع بشه به همین روال ادامه داره. 

واقعا خلاقیت در برنامه سازی داره غوغا میکنه!!! به خاطر همینه که وقتی یه برنامه مثل دورهمی اجرا میشه این همه طرفدار پیدا میکنه. 

خندوانه بی مزه آرزوست!!!

من پیر شدم از غم هجران و تو انگار نه انگار

اشکم شده چون سیل خروشان و تو انگار نه انگار

ای یار،کجایی؟ ز فراقت رخِ این شهر کبود است

یک شهر شده بی تو پریشان و تو انگار نه انگار

گیسوی من و حسرت دستان تو و درد به جانم

آشفته شده زلفم و دستان تو انگار نه انگار

چشمان من از گریه پر از خون شده اشکم دم مشک است

سو رفته ز چشم من و چشمان تو انگار نه انگار

گویند که دیوانه شدم،عقل ندارم و در این شهر

از بس که زنم پرسه ی بی جان و تو انگار نه انگار

هر روز روم کنج همان کافه ی معروف قدیمی

یک قهوه خودم نوشم و فنجان تو انگار نه انگار

بازم غمِ تنهایی و این کافه،دو فنجان و نبودت

من پیر شدم از غم هجران و تو انگار نه انگار


منبع:http://abaan.blog.ir

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ


و از نشانه‏ هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که مى‏ اندیشند قطعا نشانه‏ هایى است.


نکته ای که به ذهنم رسید تا بگم این بود که وقتی اولین باز به مادرم گفتم که میخام ازدواج کنم بهم گفت با کدوم پول؟؟ راست میگفت بنده خدا تازه از درس خوندن فارغ شده بودم و تازه مشغول به کار وبه قول قدیمی ها آهی در بساط نداشتم.

خلاصه کنم: خدا خیلی خیلی خیلی خیلی خوب خرج و مخارج ازدواج رو جور کرد و من رفتم سر خونه زندگیم تا این آیه از قرآن کریم رو تجربه کنم. 

باورتون نمیشه اگه بگم تک تک کلمات این آیه رو تجربه کردم و فهمیدم. و از همه مهمتر شرمنده ام از این که چرا تو کارهای دیگم به خدا اطمینان و توکل ندارم. چقدر ازدواج خوبه برای مصون موندن از خیلی گناهان کبیره و صغیره. 

ناگفته نماند که پدرم داره زیر فشارها و خرج و مخارجش در میاد ولی لذت تجربه زندگی مشترک به همه این مشکلات دررررر. کمرم داره خم میشه ولی همش به یه نگاه اون دختری که اومده تو زندگیم دررررر.


پی نوشت: حالا هی بیاید و کامنت بزارید که بزار یه خورده دیگه بگذره، بهت میگم.


خدایا روزی رسون خود خودتی

از اون وقتی که این جریانها برای سعید طوسی پیش اومده آدم جرات نمیکنه دیگه جلسه قرآن هم بره. 

جمله بالا نمونه ای از هتاکی و به اصطلاح جکهاییه که برای یکی از پاکترین و با اخلاص ترین قاریان کشور ساختن.
همونجوری که قبلا گفتم بیشعوری یه عده حد و مرزی نداره. واقعا نمیدونن دارن چیکار میکنن با قشر مذهبی کشور.

حاضرم قسم بخورم که اگه همین بچه مذهبی ها به این جکها و شر ورا دامن نزنن اونایی که باید کار انجام بدن خوب از پس این جماعت بر میان.

مواظب باشیم

یه چیزایی یادتون میاد