وقتی به همه جا حواسمان هست به جز آنجا که باید ...
✅ در جمعی بی حوصله نشسته بودم و طبق عادت همیشگی، مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم، یکی گفت: بلند بخوان!
گفتم : یک کلمه سه حرفی که از همه چیز برتر و بهتر است...
در میان جمع یک نفر بازاری بود، سریع گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
بازاری پشت سر هم می گفت : پول، اگه نمیشه طلا یا سکه
گفتم: حاجی! اینا نمیشه
گفت: پس بنویس مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت: مادرجان، بنویس عمر
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
علی که این روزها بدهکار است، خندید و گفت: وام
یکی از آن وسط بلند گفت بنویس: وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه، هیچکدام اینها نیست.
اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی، حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید!
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول فکر می کنم،
شاید اگر از کودک پا برهنه ای بپرسیم، بگوید: کفش
و کشاورز بگوید: برف
و لال بگوید: حرف
و ناشنوا بگوید: صدا
و نابینا بگوید: نور
و من هنوز در فکرم که چرا کسی نمی گوید:
خدا ...
او از همه چیز برتر و بهتر است، سه حرف هم دارد، مثل بقیه موارد با این تفاوت که این سه حرفی، حلّال همه مشکلات است.
نمی دانم نویسنده این متن کیست، اما می دانم برای نوشتن آن مدیون همان سه حرف قصه ماست: #خدا